Lahzehaa
لحظه ها میگذرن و تو نیستی اینجا من دارم پیر میشم و تو نیستی اینجا
زندگی زیر یک سقف با عکس و نامه نیستی و خاطره هات هنوز باهامه
پشته این پنجره ها دلم گرفته از همه فاصله ها دلم گرفته
ولی با صدای دریا توی فکرت غرق میشم
چشم به راه تو یه عمره که همین جا پشت شیشم
من که هر گوشه ی این شهر از تو یه خاطره دارم
از توی خونه یه عمره پامو بیرون نمیذارم
من که یه عمری کنارت فکر زخمای تو بودم
بر میگشتم و میموندم من اگه جای تو بودم
اگه جای تو بودم ...
نه خبر میگیری از من نه سلامی نه جوابی
فکرشو میکردی یک شب شب بخیر نگم بخوابی
شب بخیر عزیز من چشماتو بستی
من بیدارم تو بخواب هرجا که هستی
من که هر گوشه ی این شهر از تو یه خاطره دارم
از توی خونه یه عمره پامو بیرون نمیذارم
من که یه عمری کنارت فکر زخمای تو بودم
بر میگشتم و میموندم من اگه جای تو بودم
اگه جای تو بودم