In Rooza
این روزا دیگه حالم خوش نیست پیگیره مرگه مغزم
اگه رفتنی شدم وصیت دارم حک بشه اینا روی سنگ قبرم
این خاک داره تعلق به یه جسمه زخمی که تبر خورد
تک درخت زندگیش حالا زیره چند متر خاکه و کفن شد
این زندگی قشنگ نبود و ماها قشنگ کردیم با افکتا فقط
همه آینده داشتیم و زندگی کردیم فقط تو یه فکره قشنگ
خوشحالم اگه کوله بستم و رفتم که اینجا پوچه از دم
روزه مرگم تولده و روزه تولدم میشه روزه مرگم
تلخه وقتی هیچی ندارم بعده سگ دو زدن واسه پولام هرچند
چی غمناک تر از این که حقم بوده پای ثابت آرزوهام هرشب
خیلی جاها رامو کج میکردم اگه مقصوده مقصد و میفهمیدمو
خیلی گفتم خیلی چیزارو کاش فقط یکی بود که میفهمید منو
گفتم اگه مغزه در رفت من قلبمو دارم تو هر دو دستم یه دستم شعرا و دل نوشتس یه دستم دستای گرم و نرم پس
یه لبخند زدم رو رده زخمم که شاهکاری از سره زهره خنجر
با طراحی دستای پشته پردست ، پره درده حرفم
فهمیدم دستام زد دله دستای گرمی که همرام زخمای قلبمو کندش و الان حک شده بالای خنده ها اشکام
فهمیدم عشق انتخاب بین یه شکست و پروازه یعنی دستاش یکیش تو دستای دیگست و اون یکی دست تویه دستاته
من که رفتم بارم و بستم زیره سردیه خاک ولی گرمم
خاطرات همه رفته از مغزم رو لبام خاک جایه فیلتر و قهوم
حرفای تلخم و انشای دفتر با موضوع آیا زندگی خوبه ؟ اصلا کسشره از دم پَ کس خارش